پیش از سفر ققنوس

جوانی با استعداد و باهوش از خانواده ای پر نفوذ که ستاره بختش می درخشد. ابتکار عمل، کاردانی و هوش او نوید آینده ای درخشان برای او دارد که به سود همگان است. ولی جوان دل در گرو عشقی عمیق دارد، که دل داده اش عهد را می شکند. افسوس که شکست عمیق عاطفی روند آینده او و مردمان را به کل دگرگون می سازد. مرد جوان، به استعداد و آینده خود پشت می کند و در جنگ بزرگی که شروع شده داوطلب می شود. او در خطرناک ترین ماموریت ها ماجراجوئی می کند تا این که... اروس با چراغ نوری در دست در دهانه ورودی قنات، زمانی که خورشید غروب می کرد در پشت کوهستان و سایه و تاریکی ارغوانی رنگ آسمان را فرا می گرفت. دعا کنان وارد کانال شد زمزمه می کرد: از سینه سوزان عهد دارم، نور او را دوست دارم. دست به گریز از مهر او نزنم، هنگامی که نوری ندارم. از پی غروب خورشید دل هراسی ندارم، که مه خاکیان، ملیانم را در آسمان می بینم. پس زمانی که نور به جایگاه خودش فراز رود، ظلمت فرو افتد و هرگز برنخیزد. این را می گفت و آهسته پیش می رفت....