دونده هزارتو جلد پنجم: راز اهرامن

روزگاري پايان دنيا فرا رسيد. جنگل‌ها سوختند، درياچه و رودها خشك شدند و اقيانوس ها به خروش آمدند. سپس بيماري فراگيري از راه رسيد و تب در جهان شيوع يافت. خانواده‌هاي بسيار جان دادند. خشونت حكم فرما شد و انسان‌ها بلاي جان همتايان‌شان شدند. آن گاه «اهرامن» پديد آمد. كساني كه دنبال پاسخ بودند و سر انجام پسر كامل را يافتند. پسرک توماس نام داشت و توماس هزارتویی ساخت. اکنون رازهایی در جریان است. دروغ هایی وجود دارد. و وفاداری شکل می گیرد که حتی تاریخ هم نمی توانست هرگز پیش بینی اش کند. این داستان همان پسر است، توماس. داستان چگونگی ساخت هزارتو و این حقیقت که فقط خود توماس می تواند آن را نابود کند. همه چیز آشکار خواهد شد.